علم و پژوهش

loading...

اقتصاد

loading...
loading...

آقای سعید اشیری پژوهشگر و نویسنده در یادداشتی به تحلیل بیانیه‌ی گام دوم انقلاب از زاویه‌ی تحلیل کارکردها و اثرات گفتمان‌سازانه و اجتماعی آن پرداخته است. 


چگونه باید راهِ جامعه‌سازی و تمدّن‌سازی را پی گرفت؟ بخشی از پاسخ بدین پرسش را باید در وجه نرم‌افزاری تمدّن نوین اسلامی دانست: سبک زندگی اسلامی. تحلیلی از چگونگی تحقّق این مهم در یک فضای میانه، بین دو وجه آرمانگرایانه و الگومندی جامعه تعیین میشود؛ در آرمان‌گرایی، سخن از کمال مطلوب و وضع معهودی است که فرد و جامعه (و حتّی تاریخ) میخواهند بدان برسند، امّا در الگوسازی، پیگیری یک اُسوه، نمونه و شرایط تعیّن‌یافته است که خود را به فرد و جامعه معرّفی می‌کند. اگر ما در جامعه، مدام از آرمانهای بلندپروازانه در دوردستها سخن بگوییم، این البته کارکردهای خاصّ خود را خواهد داشت، امّا وقتی درباره‌ی الگوسازی سخن می‌گوییم، باید بدانیم که الگو، باید واضح و همه‌فهم‌ و جامعه‌پذیر باشد. در غیر این صورت، افراد جامعه خواهند گفت: من اگر الگویی را نمی‌شناسم و یا نمی‌توانم بفهمم، چگونه می‌توانم آن را در زندگی تکرار کنم و بر اساس آن رفتار کنم؟ 

اهمّیّت و کارکرد این بیانیّه، در همین جا است که صرفاً بلندنگر و آرمانگرا نیست، بلکه به واقعیّت‌ها و عینیّت‌ها نیز به طور مکرّر ارجاع می‌دهد.

آقای مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی در یادداشتی به تحلیل و تفسیر اضلاعی از بیانیه که معطوف به «فرهنگ» هستند پرداخته است.


«تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است.»

از آغاز شکل‌گیری تماس فرهنگی جامعه‌ی ما با غرب، جهان فرهنگیِ بومی و دینی ما دستخوش تنش‌ها و تلاطم‌های مخرب شد؛ چنان‌که از اواسط دوره‌ی قاجار، این روند شروع شد و در دوره‌ی پهلوی‌ها به‌شدت اوج گرفت. قبله‌ی آمال پهلوی‌ها، غرب و تجدد غربی بود و آن‌ها سخت معتقد بودند باید جامعه‌ی ایران را به معیارهای غربی نزدیک کنند. سیاست‌های فرهنگی پهلوی‌ها، چه در شکل آمرانه‌اش و چه در شکل ملایمش، از چنین نگاه و تصوری برمی‌خاست. به این ترتیب، متجددسازی جامعه‌ی ایران و زدودن روش‌های بومی و دینی، در دستور کار حاکمیت قرار گرفت و جامعه‌ی ایران، گرفتار آسیب‌ها و آفت‌های فراوانی گردید.
 
پس از انقلاب، شرایط به‌کلی تغییر کرد و انقلاب، آشکارا و قاطعانه در برابر تجدد غربی و فرهنگ مادی و ولنگارانه‌ی آن سربرافراشت و جامعه نیز با این رویکرد، همدلی و همراهی کرد؛ اما دشمن دست از توطئه و نفوذ و تهاجم برنداشت. در طول دهه‌های گذشته، یکی از خطوط مستمر و عمده‌ی تهاجم دشمن، «تهاجم فرهنگی» بوده و متعلَّق و موضوع این تهاجم نیز بیش از هر چیز، «سبک زندگی ایرانی - اسلامی» بوده است. قابل انکار نیست که بخش‌ها و اضلاعی از این تهاجم، مؤثر بوده و ما دچار لطمات و صدماتی شده‌ایم، از جمله «آسیب‌های اجتماعی» می‌تواند نمود و جلوه‌ای از این امر باشند. در مقابل، ما باید راهبرد «استحکام ساخت درونی نظام فرهنگی» را در پیش گیریم و در عین اینکه حصارها و حریم‌های فرهنگی خویش را از طریق «منع فرهنگی»، مقاوم و پایدار می‌کنیم و مجال «نفوذ فرهنگی» و «ولنگاری فرهنگی» نمی‌دهیم، «مصونیت فرهنگی» را نیز در پیش گیریم تا به‌واسطه‌ی «درونی شدن» و «نهادینه شدن» ارزش‌های اسلامی و انقلابی، جامعه به استحکام و اقتدار دست یابد و دشمن از طمع تهاجم فرهنگی منصرف شود.