- توضیحات
- نوشته شده توسط alireza
رهبر معظم انقلاب:
یک وظیفهی دیگر مرزبندی صحیح و صریح با جبههی دشمن است. آيهى شريفهمىفرمايد: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ [أَبَداً] حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»[1]. قرآن فقط تاريخ نگفته، تصريحمىكند كه اين اسوهى حسنهاى است براى شما- «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ»- يعنى بايد اينجورى باشيد، مرزبندى بايد بكنيد. مرزبندى به معناى اين نيست كه ما رابطهمان را قطع بكنيم؛ توجه بكنيد، مغالطه نكنند كه شما مىگوييد ما با همهى دنيا دشمنيم؛ نه، مرزبندى كنيد، مرزها مخلوط [نشود]. مثل مرز جغرافيايى؛ در مرز جغرافيايى شما بين كشور خودتان و كشورهاى اطرافتان مرز معينمىكنيد؛ معناى اين مرز اين نيست كه شما نمىرويد آنجا، آنها نمىآيند اينجا؛ معناى اين مرز اين است كه هر رفتوآمدى منضبط خواهد بود. معلوم باشد كِيمىرويم، چه كسيمىرود، چهجور مىرود؛ چه كسى مىآيد، كِى مىآيد، چهجور مىآيد، چرا مىآيد؛ مرزبندى در مرزهاى جغرافيايى اينجور است؛ در مرزهاى عقيدتى هم همينجور است. در همين آيهى شريفه، بعد از آنكه خداى متعال اين اسوهى حسنه را و عمل ابراهيم را بيانمىفرمايد، بعد مىفرمايد: «إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ»[2]؛ يعنى اين مرزبندى، مانع اين نيست كه ابراهيم به پدرش بگويد كه من به تو ترحم مىكنم، براى تو استغفار مىكنم؛ اينها همه هست. بنابراين معناى مرزبندى اين است كه مشخص باشد ما چه كسى هستيم، شما چه كسى هستيد. من گمان مىكنم سورهى مباركهى «قل يا ايها الكافرون» همين مرزبندى را بيانمىكند: «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ»[3]؛ يعنى مرز مشخص باشد، مرز مخلوط نشود. كسانى كه سعيمىكنند اين مرز را كمرنگ كنند يا محو كنند يا از بين ببرند، اينها خدمت نمىكنند به مردم، اينها خدمت نمىكنند به كشور؛ چه مرزهاى دينى و عقيدتى، چه مرزهاى سياسى. استقلال، مرزى است براى كشور؛ اين كسانى كه سعى مىكنند اهميت استقلال يك ملت را- بهعنوان جهانى شدن و حل شدن و منطبق شدن با جامعهى جهانى- از بين ببرند و كمرنگ كنند، مقاله مىنويسند، حرف مىزنند، اينها هيچ خدمتى نمىكنند به اين كشور. شما مىگوييد ارتباط داشته باشيم با دنيا، خيلى خب، ارتباط داشته باشيد، منتها معلوم باشد با چه كسى ارتباط داريد، چرا ارتباط داريد، چه جور ارتباطى داريد، اينها مشخص باشد؛ مرزبندى يعنى اين. در جبههبندىهاى داخلى هم همينجور است. اين هم به نظر ما يكى از چيزهايى است كه بايستى به آن توجه كنيم؛ جزو وظايف ما است كه مرزبندىها را [مشخص كنيم]. ۱۳۹۲/۱۲/۱۵
[1] سورهى ممتحنه، بخششى از آيهى 4
[2] سورهى ممتحنه، بخشى از آيهى 4
[3] سورهى كافرون، آيات 2 و3
- توضیحات
- نوشته شده توسط alireza
آقای دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بینالملل و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگویی به بررسی مسائل و چالشهای مهم روابط خارجی جمهوری اسلامی و افق پیش روی ما در این زمینه در گام دوم پرداخته است.
به عنوان اولین بحث؛ رهبر انقلاب، در بیانیهی گام دوم، به نهضت بیداری اسلامی اشاره کردند که این نهضت، تحرک جدیدی بر اساس الگوی مقاومت پیدا کرده است. اولاً موج اول بیداری اسلامی بر چه محوری بود و سرنوشت آن چه شد؟ ثانیاً این تحرک جدید در بین مردم کدام کشورهای اسلامی دامنه و بروز دارد؟
این بیانیه بسیار مهم و راهبردی است و مسائل مختلف داخلی، سیاست خارجی و بینالمللیِ معطوف به آینده را تحلیل میکند. بخشهایی نیز قاعدتاً مرتبط با سیاست خارجی و منطقهای است. در مورد نهضت بیداری اسلامی همانطوریکه در عمل نیز میبینیم، این نهضتها از زاویهای بیرونی، گاها با شکست مواجه شدهاند یا در برخی کشورها به آن اهداف عالی مدنظر نرسیدهاند. گرچه رهبر انقلاب اسلامی قبلاً نیز به صورت عمومی و خصوصی به این کشورها تذکر داده بودند که مراقب باشند تا با شکست مواجه نشوند.
اما دلایل مختلفی در اینباره وجود دارد. مثلا در مورد لیبی این نهضت سرانجام به آشوب رسید. در مصر دیکتاتوری حاکم شد و در تونس نیز به اهداف صد درصدی نرسیدند. این شکست، واقعیتی غیرقابل کتمان است. موج اول بیداری ماهیت ضد استبدادی و عدالتخواهانه داشت. یعنی بیشتر این کشورها در پی رهایی از استبداد داخلی، آزادی و عدالت بودند.
تقریبا تمام مکاتب سیاسی ادعا میکنند قادر به تأمین تمامی این ارزشها و آرمانها هستند. رقابتی گفتمانی در خصوص بیداری اسلامی وجود داشت. نوعی اسلامیگرایی متعهد به اسلام که ارزشها را در چارچوب اسلام قابل تأمین میدانست و در مقابلِ گفتمان لیبرال، حاکم بر دنیا بود. طبیعتا گفتمان رقیب اسلامگرایی نیز لیبرال بود. حال در حد کمتری نیز ملیگرایی و حتی نگاه چپگرا در آن وجود داشت ولی بیشتر، رقابت میان گفتمان لیبرالیسم و اسلامگرایی متأثر از اسلام انقلابی، سیاسی و عاقل بود. در بین اسلامگرایی نیز گفتمانهای متعددی شکل گرفتند که آنها نیز در رقابت بودند. از جملهی گفتمان اسلامگرایی همانطور که عرض کردم عاقل، آزادیخواه و تا حد زیادی متأثر از انقلاب اسلامی ایران، گفتمان اسلامی لیبرال سکولار ترکیه و گفتمان اسلامگرای تکفیری سلفی است. متأسفانه این دو گفتمان رقیب سبب شدند تا گفتمان اصیل بهسوی حاشیه هدایت شود. یعنی بخشی به سوی گفتمان لیبرال سکولار رفتند، مثل تونس و بخشی نیز با حمایت بعضی قدرتهای سیاسی دچار سلفیگری و تکفیری شدند. در هر صورت این نهضت از راه خود منحرف شد. حتی در مصر مدت کوتاهی حکومت نیز تشکیل شد اما متأسفانه از مسیر اصلی منحرف و نهایتا منجر بهنوعی کودتا شد.
اما موج اول بیداری اسلامی در منطقه سرنوشتی مشابه انقلاب مشروطهی ایران داشت. آن دوره نیز این مباحث مطرح بود. بحث مهم دیگر فقدان رهبری قدرتمند، مشروع و کاریزماتیک است. رهبری که همهی نیروها بر آن اجماع داشته باشند. نکتهی دیگر فقدان طرح و برنامهی راهبردی است. جوامعیکه قیام کردند برنامهی مدون و راهبردی نداشتند. چرا که کادر رهبری وجود نداشت.
موج دوم که در قالب گفتمان مقاومت شکل گرفت نیز بهنوعی بخشی از جریان اسلامخواهی بود و به دلایلی در حاشیه قرار گرفت. در یمن و سوریه که قصد داشتند آن را در چارچوب منافع خود تعریف کنند با کمک ایران، عراق و لبنان نوع بیداری اسلامی دیگری شکل گرفت. قبلا در لبنان در قالب جنبش حزبالله شاهد آن بودیم. در عراق بعد از اشغال نیز آن گفتمان در برخی حوزهها بازتولید شده بود. اما حضور داعش و حامیانش در سوریه سبب شد تا این گفتمان بیشتر تقویت شود. بنابر این نوعی گفتمان در منطقه و حتی فراتر از منطقه شکل گرفت، چون کشورهای روسیه در راستای مقاومت در مقابل سیاستهای سلطهطلبانهی آمریکا گام برداشتند.
موج دوم از نظر من دربرگیرندهی همان اهداف اول چون عدالتخواهی، آزادی و ظلمستیزی است، اما بیشتر نمود استقلالخواهی، حرکت ضداستعماری و ضداستبدادی دارد که الگوی فراگیری در منطقه را شکل میدهد. هر چند کشوری چون ترکیه را نمیتوان از اعضای محور مقاومت دانست اما بههرحال الگوی مقاومت در برابر فشارهای غرب را در این کشور مشاهده میکنیم. در روسیه نیز به نوع دیگری به لحاظ سیاسی نه ایدئولوژیک این نهضت وجود دارد. کشورهایی چون سوریه، یمن، لبنان، عراق و ایران در این نهضت گام برمیدارند که ایران در مرکزیت این محور قرار دارد. این مورد در کشورهایی چون عربستان و بحرین نیز در قالب نوعی مقاومت مردمی نمود پیدا کرده است. بنابر این بیداری اسلامی در قالب دیگری بازتولید میشود.
نوعی تغییر فاز در کنار همان آرمانهای قبلی را در این نهضت شاهد هستیم. به هر حال نهضت اسلامی بیش از هر جا در چارچوب انقلاب اسلامی در ایران با دو هدف بلند استبدادستیزی و آزادیخواهی و دیگری استقلالخواهی و استعمارستیزی در حال شکلگیری است. این موارد در منطقه ما حتی قبل از انقلاب اسلامی نیز وجود داشتهاند. از انقلاب مشروطه گرفته تا نهضت ملی شدن نفت که آزادیخواهانه، ضداستبدادی و ضداستعماری بودند و همهی نیروهای سیاسی نیز در آن شرکت داشتهاند که آنجا نیز به نوعی در نهایت به استبداد یا دولت وابستهی پهلوی منجر شد اما در انقلاب اسلامی دو آرمان تلاقی دارند. در منطقهی ما دو وجه استبدادستیزی و استعمارستیزی وجود داشته است، اما اکنون وجه دوم برجسته است.
در کدام مقطع از روابط خارجی و در چه مواردی، نسبت به ارزشهای انقلاب عقبنشینی کردهایم؟
من این سوال را بهگونهای دیگر مطرح میکنم. ما ابتدا بایستی ببینیم گفتمان سیاست خارجی انقلاب اسلامی چه بوده است و چه مؤلفههایی دارد و در چه دورههایی شدت و ضعف داشته است؟ بایستی عرض کنم که در همهی دورهها این مؤلفهها وجود داشتهاند. در هر دورهای مجموع عناصر گفتمان انقلاب اسلامی در مورد سیاست خارجی، شدت و ضعف دارد. در هیچ دورهای نمیتوان گفت که هیچکدام از ارزشهای انقلاب وجود نداشته است. ولی منظومهاش آنطور که انقلاب اسلامی ایجاب میکرده، نبوده است. همانطور که عرض کردم گفتمان جمهوری اسلامی گفتمانی واقعبین است. یعنی این انقلاب آرمانهایی دارد که بهصورت واقعبینانه پیگیری میشوند. طبیعتا گفتمان سیاست خارجی ما نیز دارای آرمانهای خاص خود است و در جایی دیگر نیز رهبر انقلاب تصریح کردند که گفتمان انقلاب اسلامی گفتمانی واقعبین است و ما ارزشها و آرمانهایی داریم که بایستی بر اساس واقعیتها پیگیری شوند.
موفقیتهای سیاست خارجی ما در دورهها و موضوعات مختلف بر اساس میزان تعادل و توازن میان این دو وجه است. یعنی آرمانها از یکسو و واقعیتها از سویی دیگر که قابل تفکیک نیستند. ما آرمانهایی برای کشور در حوزهی سیاست خارجی داریم که بایستی براساس واقعیتها، توان، قدرت، قابلیتها و ظرفیتهای انقلاب با کمک دیگران پیگیری شوند. معمولا این توازن در دورههای مختلف به نفع دیگری بر هم خورده است. شاید در دورهای آرمانگرایی غلبه کرده است و به واقعیتها کمتر توجه شده باشد یا بالعکس. مثلا در دورهی جنگ نیز شاهد این مورد بودهایم. حتی کشورهای دیگر نیز اذعان دارند به اینکه امام خمینی رحمهالله یک انسان کاملا آرمانگرای واقعبین بودهاند. بنابراین اگر بعضی دولتها نتوانستهاند بر اساس این گفتمان عمل کنند این بحثی جدا است. دستاوردهای ما زمانی بوده است که آرمانها را بر اساس واقعیتها دنبال کردهایم. ارزشها و آرمانهای جمهوری اسلامی ایران بر اساس قانون اساسی و اسناد راهبری کشور، کاملا مشخص است و معطوف به داخل و خارج است که در رأس آن شاید بتوان از استقلال و خوداکتفایی سخن گفت.
یکی از آرمانهای بلند جمهوری اسلامی در حوزهی سیاست خارجی رهایی از وابستگی به قدرتهای بزرگ است، بهخصوص اینکه در دورهی قبل از انقلاب به آمریکا و قدرتهای غربی وابسته بودیم. تحلیلکنندگان غربی اعتقاد دارند یکی از دلایل انقلاب در ایران در کنار استبداد، وابستگی دولت به قدرتهای خارجی و دیکتاتوری بود. بنابراین اکنون استقلال ما در حوزهی سیاست خارجی بسیار ارزشمند است. قطعا در اینجا منظور استقلال بهمعنای عام است. یعنی نه تنها استقلال سیاسی بلکه به استقلال همهجانبه نیاز داریم. یعنی استقلال سیاسی، نظامی، اقتصادی و... که مبتنی بر خوداتکایی و قدرت درونزا باشد. از نظر من در برخی مقاطع آن خوداتکایی و استقلال را بهخوبی و بر اساس قدرت درونی در سیاست خارجی پیاده نکردهایم. گمان کردهایم که شاید از طریق قدرتهای بیرونی این مورد قابل پرداختن است. رهبران انقلاب از همان ابتدا تأکید بر استقلال درونزا داشتهاند.
ادامه مطلب: آرمانگرایی واقعبینانه، گفتمان روابط خارجی انقلاب